سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگکد ماوس

دل نوشته ها
 

چشم هایت را می بینم....

     چه زیبا در سوگ ماه نشسته، غریب خواهد شد امشب با ناله ها

     چاه دگر از صدای نیلوفر مرداب، بی نسیب خواهد ماند...

می خوانم ...

از هستی...از نیستی... از آنچه تو گفتی،نازنین

از وصل شقایق ها در دشت جنون که همه غرق در خون شدند...!!

آری، خون آلود...

گفته ها نرسد به جلوه ی سیمین سای تو....

به معرفت،به خاک،به دست های خیبرگشای تو....

من به نغمه هرگز نرسم....

آنجا که می روی ،به نسیم ،به نرگس، به خاک ،به راه،به عشق، برسان سلام ما را...

 

 ما خواسته ها ایم در این شهوت سرا ....با تمام صورتک ها می گویم ..غمگینم ...مسکینم ...رنجینم

                    دردها را تو می کنی خجلت...

                    گرگ ها را تو می کنی تربت...

من دگر بی صدا خواهم ماند....سکوت...سکوت...سکوت!!!!!!

 




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/6/19 توسط حامد

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

  صید افتاده به خونم.....

    تو چه سان می گذری ، غافل از اندوه درونم..

 

  بی من از شهر سفر کردی و رفتی 

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی


قطره ای اشک درخشید ز چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

 

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی.....!!؟

بی تو من در همه ی شهر غریبم...!

 

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

          بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی


تو همه بود و نبودی...

تو همه شعر و سرودی...


چه گریزی ز غم تو ،که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل ،با تو هرگز نستیزم

 

     من و یک لحظه جدایی....

نتوانم...نتوانم..

     بی تو من....زنده نمانم!!!!




نوشته شده در تاریخ شنبه 88/6/7 توسط حامد
درباره وبلاگ

حامد

www.Hamed_H1368@Yahoo.com