سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگکد ماوس

دل نوشته ها
 

 

شاید( و دیگر هیچ )

بوی زندگی دوردستی در همین نزدیکی می دهد.....

آنچه از خود داشتم...اینک فرو هشتم...

پایان و دیگر هیچ ها

از سین تا کاف، واو   تو شدم

اما  همچنان نهفته ماند...

کلماتم را  بردیده بریده بخوان..

دست هایم را دست مسکینی گذاشتم

افکارم را کنار شمعدانی روی طاقچه گذاشتم

زبانم را از دهانم گرفتم به کودکی بخشیدم

پاهایم را هنوز دارم

تا همچنان با باد.....

بخند...شاید آن لحظه که تو می خندی..

لحظه ما تهی از ثانیه هاست..

این آخرین نفس برای چند ضربان بی فایده بود

و دیگر نفسی نیست...که گوید

بدروووووووووووووووووووووووود

 




نوشته شده در تاریخ شنبه 89/11/16 توسط حامد
درباره وبلاگ

حامد

www.Hamed_H1368@Yahoo.com