درویش:
«مطرب مهتاب رو آنچه بدیدی بگو *** ما همگان محرمیم آنچه شنیدی بگو»
عاشق:
«اکنون نهال گردو آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگهای جوانش معنی میکند»
زندگی ساز بی صدای قصه ها
قصه هایی که نگاری به خاکی هدیه داد
کنون تو ای زیبای هستی بنویس بر نقش دلت
آنچه که هستی و نمی خواهی باشی
گر من از عشق سخن گفتم
یا تو از درد
بر راهی هستیم که از فرجام و بازگشت
ندارد بادی خبر از گرد
گر بدانی از چه می گویم
هرگز نخواهی آنچه را که می گوییم
حال تو ای نهال عاشق
قصه ای را با صدای هیچ ساز کن....!!!!
«همیشه بیاد عزیزان»